سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

هدیه وزیر کشور کودتا

دوشنبه 87 اردیبهشت 2 ساعت 11:0 عصر
لژ همایون در سال 1330 شمسی رسماً تشکیل شد. بیشترین فعالیت این لژ در اولین سال های تأسیس، صرف تشریفات آشنایی و شناسایی رسمی آن از سوی دیگر لژهای جهانی گردید. بنا به اعتراف «محمد خلیل جواهری»، مهم ترین هدف این لژ مخالفت با ملی کردن صنعت نفت و تلاش برای منزوی کردن رهبران روحانی نهضت نظیر آیت الله کاشانی و تضعیف دولت دکتر مصدق بود. اما این لژ در وضعیتی قرار نداشت که صریحاً در این صحنه عرض اندام کند. آنان وظیفه داشتند تا ظاهراً و در قالب دوستی و هواداری، ضرباتی مهلک به نهضت ملی کردن صنعت نفت بزنند.
از اواسط سال 1331 لزوم داشتن رسانه هایی که به صورت کاملاً غیر محسوس افکار عمومی را به جهت های دلخواه فراماسونری بکشاند و یا با تأثیرگذاری منفی ضرباتی بر پیکر آن وارد سازد احساس شد و انتشار چنین نشریاتی در دستور کار فراماسونری جدید ایران قرار گرفت. در چنین شرایطی بود که عیسی بهزادی داماد خود را برای تأسیس سپید و سیاه بدون هیچگونه اعلام وابستگی به فراماسونری جدید ایران حمایت کرد. اما نشانه هایی از وابستگی این نشریه به فراماسونری به طور غیرمستقیم باقی ماند که علی بهزادی با تمام زیرکی هایی که به عنوان یک استاد روزنامه نگاری انجام داد، نتوانست آن را پاک کند.
علی بهزادی که پس از ورود به ایران تلاش برای راهیابی به کانون های قدرت را آغاز کرده بود، با راهنمایی عمویش و در ارتباط با نیاز به تبلیغات رسانه ای دست به کار شد و با کمک و حمایت عمویش چاپخانه ای خریداری کرد و ریاست آن به علی بهزادی و ریاست هیئت مدیره آن به محمد علی مسعودی سردبیر روزنامه اطلاعات در دهه بیست و مدیر روزنامه «پست تهران» - که سردستگی گروهی از اراذل و اوباش را برعهده داشت و آنان را در مواقع لزوم برای ایجاد مزاحمت به سمت اهداف تعیین شده، مخصوصاً در ایام رأی گیری و انتخابات مجلس، گسیل می داشت - واگذار گردید.
این اولین گام علی بهزادی بود. گام بعدی او انتشار یک نشریه بود. اما دولت اعطای امتیاز به نشریات جدید در سال 1332 را ممنوع اعلام کرده بود. این ممنوعیت موجب گردید تا گردانندگان پشت پرده از علی بهزادی بخواهند تا با بهره گیری از امتیاز دیگر نشریات، برای انتشار مجله مورد نظر اقدام نماید. به همین سبب شماره اول سپید و سیاه با امتیاز نشریه غوغای من و شماره دوم با امتیاز نشریه خاور زمین، انتشار یافت.
اولین شماره مجله سپید و سیاه در روز هجدهم مرداد 1332، یعنی 01 روز پیش از کودتای 28 مرداد 1332 بر پیشخوان روزنامه فروش ها جای گرفت. علی بهزادی از این تاریخ تا روز 27/5/1332 جمعاً دو شماره از مجله سپید و سیاه را انتشار داد. او بر روی جلد نخستین شماره مجله سپید و سیاه طرحی نقطه چین از پرتره دکتر مصدق چاپ کرد و در دومین شماره هم مطالبی پیرامون جانبداری از نهضت ملی کردن صنعت نفت و هواداری از ملی گرایی تهیه کرده بود. به همین سبب زمانی که کودتای 28 مرداد پیروز شد و سرلشکر زاهدی با حمایت علنی سازمان ciA بر اریکه نخست وزیری تکیه زد، اکثر روزنامه نگاران و مردم روزنامه خوان بر این تصور بودند که مجله سپید و سیاه، هنوز متولد نشده به گور رفت و بدون شک اسیر محاق توقیف خواهد شد و دکتر علی بهزادی مدیر آن هم در نخستین گام های روزنامه نگاری روانه زندان می گردد. اما هرگز چنین نشد و همین مصون ماندن سپید و سیاه از توقیف و تعطیل و دکتر علی بهزادی از تعقیب و زندان - آن هم در شرایط سرشار از رعب و وحشت بعد از 28 مرداد که جلادانی همچون سرتیپ فرهاد دادستان و سرتیپ تیمور بختیار، یکی پس از دیگری فرماندار نظامی تهران شدند و سرتیپ آزموده نیز دادستان ارتش شد - پایه های این ذهنیت را ریخت که دکتر علی بهزادی دستش به جایی بند است و از سوی کانون های قدرت حمایت می شود.
شائبه وابستگی علی بهزادی به دربار و کانون های قدرت زمانی مبدل به یقین گردید که روزنامه نگاران شاهد توجه بیشتر به او بودند. در روزهای اول پس از کودتا که روزنامه نگاران یکی پس از دیگری به زندان می افتادند و اسیر چنگال دژخیمان فرمانداری نظامی می شدند، علی بهزادی مصون از هر گونه تعرض ماند و به جای زندان و شکنجه به مراسم «سلام شاهانه» دعوت شد و خودش در این مورد می نویسد:
«چند روز بعد از 28 مرداد 1332 شاه تازه از سفر رم و بغداد آمده بود. سلام های رسمی که در دوران حکومت دکتر مصدق موقوف شده بود، از آن روز شروع شد و تا آخر عمر رژیم پهلوی ادامه یافت. یک روز محمدعلی مسعودی. . . چند پاکت روی میز کار من گذاشت. پشت هر یک تصویر یک تاج طلایی چاپ شده بود. چند دفعه آنها را زیر و رو کرد و گفت:
این پاکت مال من، این مال رحمت ]دکتر رحمت مصطفوی مدیر مجله روشنفکر[. . . این هم پاکت تو. فردا صبح باید در مراسم سلام کاخ گلستان شرکت کنی. . . »(8).
به این ترتیب علی بهزادی و جریان جدید فراماسونری ایران به اهدافشان نزدیک تر شدند. زیرا شرکت در مراسم سلام شاهانه وسیله خوبی برای قدرت نمایی بود. علی بهزادی از شادی در پوست خود نمی گنجید. این شادی زمانی به اوج رسید که محمدعلی مسعودی - هم پیمان او در فراماسونری - به وی گفت:
«فردا تیمسار جهانبانی وزیر کشور آنجاست. می خواهم با چند نفر دیگر یقه او را بگیرم و کار امتیاز روزنامه ات را تمام کنم. . . »(9).
به این ترتیب فردا پس از مذاکراتی که محمدعلی مسعودی و تیمسار جهانبانی - کفیل وزیر کشور کابینه کودتا - انجام دادند، مجله سپید و سیاه موجودیت یافت.
مجله سپید و سیاه از منظر کارشناسان مطبوعاتی و رسانه ای به تدریج نشریه ای مبتذل و بازاری قلمداد شد که عموماً بازتاب دهنده اخبار روزمره فرمایشی دربار و مصاحبه ها و خبرهای خصوصی هنرپیشگان و خوانندگان زن و مرد در آن دوران - بویژه زنان - بود، وی در کنار این مطالب بخش هایی را نیز به چند شعر و قطعه ادبی سوزناک و پاورقی های عاشقانه عمدتاً شهوانی که با هدف رواج بی بندوباری نوشته و تنظیم می شد، اختصاص می داد.
مجله سپید و سیاه بعدها مرزهای ابتذال را تا آن حد پشت سر گذاشته بود که حتی برخی از کارشناسان امور مجلات و مسئولین سانسور نیز آن را تاب نمی آوردند. این امر در یکی از گزارش های مأمورین ممیزی و سانسور به ساواک، بازتاب یافته است:
«. . . در هفته نامه سپید و سیاه شماره 39 مطالب بسیار موهن و زننده به چاپ رسیده که از روابط زن و مرد و درد دل یک بانو حکایت می نماید. . .
نظر چهارشنبه: درج این مطالب جز اشاعه فساد اثر دیگری ندارد. . . »(10).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
8- علی بهزادی، شبه خاطرات، جلد اول، صص 805-.804
9- همان، ص .805
10- مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، کتاب چهارم، مجله سپید و سیاه، به گزارش مورخه 26/12/.1351


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]